نگاهی به سرگذشت زرتشتیان پس از ساسانیان

هنگامی که یزگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی برتخت نشست آثار فروپاشی خاندان او آشکار شده بود، به گفته تاریخنگاران او پادشاهی کم تجربه وناتوان بود که در آن زمان حساس وسرنوشت ساز توانایی ایستادگی در برابر هجوم قوم تازه نفس عرب را نداشت. 
پادشاهی او همزمان با آغاز خلافت ابوبکر، نخستین خلیفهً اسلام بود. دراین هنگام عرب های بادیه نشین که تحت بیرق اسلام متحد شده بودند به فرمان ابوبکر، به ایران هجوم آوردند وایرانیان زرتشتی را به دین اسلام فراخواندند. چون دولت ایران از پذیرفتن دین اعراب سرپیچی کرد، اعراب مسلمان که وضع مالی وزندگی مناسبی نداشتند در آرزوی اینکه اگر در جنگ پیروز شوند به سرزمین خرم وسرسبز عراق دست خواهند یافت وچنانچه کشته شوند به بهشت جاودان خواهند رسید، به سوی ایران سرازیر شدند.وجنگ با ایرانیان را آغاز کردند که از سال 633 تا 643 میلادی به طول کشید ومهمترین آنها جنگ قادسیه، جلولا، نهاوند و واجرود بود. 

جنگ قادسیه؛ که در مکانی به همین نام ودر پانزده فرسنگی شهر کوفه، در سال 636 میلادی صورت گرفت در آن زمان 14 سال از هجرت گذشته بود. رستم فرخزاد سردار ایرانی در این جنگ بود وایران سپهبُد نام داشت یعنی فرماندهً کل سپاه ایران، وسردار لشکر عرب نیز سَعد بن ابی وقاص از اصحاب رسول خدا بود. 
نبرد قادسیه به مدت چهار روز ادامه داشت، رستم فرخزاد براثر حادثه ای ناگهان مجروح شد وپس از آن کشته شد. در این هنگام درفش کاویانی که نماد پیروزی ایرانیان بود به دست اعراب افتاد. در ادامه جنگ قادسیه عربها سراسر خاک عراق را اشغال کردند ودر سال 15 هجری تیسفون را نیز تسخیر کردند وبه غارت آن پرداختند. 
یکی از غنایم باارزش ایرانی که در این جنگ به دست اعراب افتاد فرش معروف بهارستان کسرا بود. این فرش را به مدینه فرستادند وعُمَر فرمان داد تا آنرا پاره پاره کردند ومیان یاران رسول الله تقسیم کردند، علی (ع) سهم خود را به بیست هزار درهم فروخت وخُمسِ غنایم را در بین شصت هزار تن سپاهیان سعد تقسیم کرد که به هرتن دوازده هزار درهم رسید. واین در حالی است که یزگرد سوم ساسانی با همراهان از تیسفون فرار کرده بود. 

جنگ جُولا؛ پس از فرار یزدگرد از پایتخت، نُخست به محلی به نام حلوان، دردامنه کوههای زاگرس پناه برد وهزاران سرباز را فراهم آورد وبه سرکردگی مهران به مدت هشتاد روز در برابر هجوم اعراب ایستادگی کردند ولی سرانجام مهران نیز کشته شد واعراب با غنایمی حدود سی ملیون درهم پیروز شدند. این جنگ در سال 16 هجری روی داد وپس از آن یزدگرد به سوی شهر ری حرکت کرد. سعدبن ابی وقاص برای تعقیب آخرین پادشاه ساسانی از عُمَر اجازه خواست، خلیفه که در آنزمان هوس کشور گشایی در سرنداشت، به سعد نوشت " ای کاش که در میان عراق وکشورهای آن طرف جبال، سدی می بود که نه ایرانیان می توانستند از آن بگذرند ونه اعراب؛ سرزمین عراق برای ما کافی است." 

جنگ نهاوند؛ این جنگ در حوالی شهر نهاوند به سال 21 هجری روی داد. سردار سپاه ایران فیروزان بود که سپاهیانش در برابر اعراب به فرماندهی نُعمان بن مقرن به مبارزه پرداختند. ایرانیان بیشتر درسنگر ها به دفاع می پرداختند تا زمانی که توان لشگر اعراب را کاهش دهند پس از مدتی نُعمان با حیله ای عقب نشینی را درپیش گرفت و چنین وانمود کرد که خبر مرگِ خلیفه را دریافت کرده است. 
به این شکل سربازان ایرانی فریب خوردند واز سنگر ها بیرون آمدند آنگاه اعراب بازگشتند وحمله سختی کردند وایرانیان را شکست دادند هرچند نعمان در این جنگ کشته شد ولی اعراب با فرماندهً دیگری به نبرد پرداختند ونتیجه این جنگ آنقدر برای اعراب ارزش داشت که آنرا فتح الفتوح نیز نامیدند. 

جنگ واجرود؛ این آخرین جنگ ایران وعرب بود ولی به بزرگی نهاوند نبود که در سال 22 هجری در مکانی بین همدان وقزوین صورت گرفت. سردار سپاه ایران موتا، امیری دیلمی بود که به یاری برادر رستم فرخزاد وفرماندار شهر ری دربرابر هجوم اعراب ایستادگی کردند. نعیم بن مقرن، سردارلشکر عرب در این نبرد بود که سرانجام ایرانیان شکست خورده واعراب از این پس شهرهای ایران را یکی پس از دیگری اشغال کردند. 

فردوسی حماسه سرای نامدار پارسی واز مفاخر فرهنگ وتاریخ ایران باستان، در اثر جاودانهً خود که شناسنامهً افتخار انگیز ایرانیان را از غبار زمانه آشکار کرده است در پایان شاهنامه به شکست ساسانیان اشاره می کند، او با بهره گیری از منابع پهلوی که در دست داشته است هنگامی که یزدگرد سوم به دست ماهوی سوری کشته می شود، بزرگان ایرانی انجمن می کنند تا جانشینی برای شاه کشته شده برگزینند، اشاره می کند که یزدگرد سوم را نه برادری هست ونه پسر ودختری برجای مانده است. خبرکشته شدن یزدگرد ساسانی توسط ماهوی سوری به بیژن رسیده واو در تدارک سپاهی برای تعقیب وانتقام از ماهوی برآمده است. 

چو نزدیک شهر بخارا رسید / همه دشت نخشب سپه گسترید 
به یاران چنین گفت، کاکنون شتاب / مدارید، تا او بدین روی آب 
به پیکار ما پیش آرد سپاه / مگر باز خواهیم زو کینِ شاه 
از آن پس بپرسید کز نامدار / که ماند هیچ فرزند کآید به کار؟ 
جهاندار شاه را برادر بُدست؟ / پسر گرنبود، هیج دختر بُدست؟ 
بدو گفت برسام کای شهریار! / سرآمد بر این تخمه بر روزگار 
برآن شهر ها تازیان راست دست / که نه شاه ماند، نه یزدان پرست 

مهمترین رویداد در تاریخ سه هزار ساله ایران شکست ساسانیان و ورود عرب به سرزمین ایران بود تفاوت این رویداد با حوادث دیگری که بر این کشور گذشته بود درآن بود که همراه با این حمله تغییر دین نیز به وجود می آمد و در پی آن دگر گونی هایی نیز در حکومت و اجتماع ایران صورت می گرفت. ساسانیان که بیش از چهارصد سال پادشاهی کرده بودند و یکی از دراز ترین و پایدار ترین سلسله ها در تاریخ ایران آن زمان بودند به طوری که در دنیای باستان تنها کشور روم توانسته بود با آنها برابری کند چگونه به آسانی و به یکباره فرو ریخته و موجب شگفتی در تاریخ شدند این فرو ریختن به قیمت هزارسال ابر قدرتی ایران در جهان، که با پادشاهی هخامنشی آغاز شده بود، پایان یافت. 
دینی جانشین آیین زمان ساسانیان گردید که از جهتی هماهنگ و از جهتی دیگر با آن متفاوت بود هر دو دین، پیشین و جدید به یک خدا باور داشتند وپیدایش جهان هستی را با ارادهً پروردگار دانا و یگانه می دانستند، همچنین شیطان در برابر اندیشهً اهریمنی پیشینیان جلوهً پیشین خود را در زندگی مردم به دست آورد. اما تفاوت هایی در بین دو فرهنگ به وجود آمد که تاثیر فراوانی در زندگی مردم آن زمان ایران گذاشت. از یک سو جامعهً طبقاتی ساسانی به هم ریخت و زمینه ای فراهم شد که طبقه روستایی و پیشه ور، و زیردستان بتوانند راه بهتری را در اجتماع به دست آورند و از سوی دیگر فرهنگ تازه ای پا به زندگی مردم ایران گذاشت که تا آن زمان برایشان نا آشنا بوده و تازگی داشت. با تغییرات جدید، دورهً شگفت انگیزی برای ایرانیان آغاز شد که درک نمی کرد جایگاهش چگونه است و چه سامان و آینده ای در پیش رو خواهد داشت. بنی اُمیه خلافت را تبدیل به حکومتی کرده بود که پر از فساد شده بود، آنان به مردم سرزمین های فتح شده به ویژه ایرانیان به دیدهً حقارت نگاه می کردند و مردم این سرزمین ها را مسلمانان درجه دو و سه حساب می کردند و موالی می خواندند، ایرانیان را وادار می کردند که برای ادامه زندگی اجتماعی خود تحت سرپرستی یک فردِ عرب قرار گیرند. زرتشتیان پس از ساسانی در ایران مجبور به پرداخت جزیه و توهین های چند برابر شده بودند در نتیجه دوران بی هویتی برای آنان فراهم آمده بود که واکنش ها و شورش هایی را به دنبال داشت و چند نهضت را به دنبال داشت، سپاه خراسان به کمکِ شاخه ای از عرب، حکومت بنی اُمیه را بر انداختند و عباسیان را که با خانوادهً پیامبر اسلام (ص) خویشاوندی داشتند را به جای آنان برگزیدند و با این کار کمی آسوده شدند. 
درگذر این زمان، گروهی از زرتشتیان مسلمان شدند و جمعی نیز به هندوستان کوچ کردند و در پناه فرمانروایان هند زندگی آسوده و سازنده ای را آغاز کردند، آنان با آداب و رسوم هندوها آشنا شده و نوشته های دینی و سرگذشت زندگی خود را گرد آوری کردند. دسته هایی از زرتشتیان نیز که در ایران باقی ماندند، در نقاط امن و کوهستانی ایران ساکن شده و برخی در مازندران حکومت جداگانه ای را تشکیل دادند زیرا این سامان با کوه های سربلند، جنگل و طبیعت دست نیافتنی مکانی آسوده برای زرتشتیان و سدی در برابر دشمنان به حساب می آمد، به ویژه اسپهبدِ تبرستان با کیاست و هوشمندی خود توانست مدتی با اعراب کنار آید و با پرداختِ جزیهً سالیانه پانصد هزار دِرهَم از ورود سپاه تازیان به مازندران جلوگیری کند و پذیرفت تا افرادی را نیز در اختیار سپاه آنان قرار دهد (ناسخ التواریخ) 
بعد ها اسلام توسط مُبلغین زیدی و علوی به این ناحیه رِخنه کردند، از این رو سلسله های آل بویه، آل زیار وعلویان که مدتی بعد در شمال ایران جنبش هایی بر پا کردند پیرو مذهب شیعه بودند. 
مدتی طول نکشید که بین حاکمان مازندران اختلافاتی پیش آمد آنان هر چند که در ظاهرازخلیفه اطاعت می کردند ولی آیین، آداب و زبان نیاکان خود را پیروی کرده و مسلمین را آزارو اذیت می کردند و چند بار مسلمانان و اعراب مهاجم را در تبرستان قتل عام کردند. این امر سبب شد که لشکریان خلیفه گاهی به آن نواحی حمله کنند ولی بیشتر شکست خورده یا صلح می کردند. ونداد هرمز به حضور هارون الرشید رسید و املاکی را به فرزندش مامون هدیه کرد و از جانبِ خلیفه رتبهً سپهبدی و حکومت آن نواحی را به دست گرفت و در جنگ بین امین و مامون، از مامون جانب داری کرد. 
یکی از نوادگان او به نام مازیار هنگامی که به حکومت آنجا رسید گرچه به ظاهر مسلمان شد ولی در باطن به آزار و اذیت مسلمین پرداخت و با امپراطور روم، بابک و افشین روابطی برقرار کرد سپس قلعه های محکمی بنا ساخت و کشاورزان را تحریک کرد تا به اربابان مسلمان خود شورش آورده و اموالشان را غارت کنند و کار ها را از آنان گرفته به زرتشتیان و خُرم دینان واگذار کنند و مساجد را خراب کنند. 
اهالی شکایتی به خلیفه مُعتصم نوشته که ما غارت زدهً یک نفر مجوسیم و چه مقدار از ما که در ماتم فرزندانمان کشته شده ایم. خلیفه پاسخ داد که انتقام آنان را خواهد گرفت آنگاه عبد الله بن طاهر را مامور دفع وی کرد، مازیار با همراهی برادرش کوهیار به دفاع در برابرعربها پرداخت ولی سرانجام مازیار توسط سپاه خلیفه از بین رفت و سرزمین مازندران جزو فرمانروایی طاهریان در آمد . 
اعراب پس از فتح ایران، در آغاز زرتشتیان را در پذیرش دین اسلام، پرداخت جزیه، اطاعت کردند و انجام مراسم دینی خود آزاد گذاشتند ولی در زمان بنی امیه از روی تعصب نژادی و نفرتی که از غیر عرب داشتند، به اذیت و آزار زرتشتیان پرداختند، حُجاج بن یوسف (حاکم عراق) فرمانروای ایرانی را برکنار کرد، گویش با زبان پارسی را ممنوع، زرتشتیان را تار و مار و آتشکده ها را ویران کرد. 
یزید بن مهلب و قتیبة بن مُسلم، حکم رانان خراسان با تصرف شهر های مرو، خیوه، بخارا و سمرقند زرتشتیان زیادی را از بین بردند اما در زمان عباسیان آزادی بیشتری به دست آمد، حتا زبان فارسی زبان درباری شد و جمعی از آنان در دستگاه خلافت وارد شدند. مسعودی نام 12 نفر از بزرگان زرتشتی را که در دربار منصور کار می کردند در کتاب خود آورده است؛ در این زمان برخی از کتابشان به عربی ترجمه شد و از خراب شدن بقیه آتشکده ها نیز جلوگیری شد. ولی بر اثر حمله های بعدی به این سرزمین به تدریج آتشکده های موجود ویران شد و بیشتر آن ها به مسجد تبدیل شد. 
ایرانیانی که در آغاز اسلام را پذیرا شدند، غیرازمبارزهً مازیار که از آن یاد شد برای مخالفت به سیاست وفرهنگ اعراب در ایران، وسده ها پس از آن در برابر یورش مُغولها به ایران، دست به شورش وقیام هایی زدند که به سه گروه می توان به آنها اشاره کرد. 

جنبش های ملی 

1- جنبشِ خداش؛ به انگیزهً دعوت به نفع عباسیان و بازسازی باورهای اجتماعی مزدکی بود که تا آن زمان همچنان در ایران وجود داشت . خداش در بین روستائیان خراسان به پیشرفت هایی دست یافت ولی پس از چندی جنبش او سرکوب گردید. 
2- جنبشِ ابومسلم؛ که در خراسان روی داد وبه نوشته تاریخ طبری به شکل قیام عمومی در آمد زیرا در یک روز مردم شصت دهکده به این جنبش پیوستند. 
3- جنبشِ سنباد؛ که درفاصلهً کمی پس از کشته شدن ابومسلم روی داد، با وجودی که عمر کوتاهی داشت بسیاری تلف شدند در این جنبش گروهی از زرتشتیان، مزدکیان وحتا شیعیان نیز شرکت داشتند. 
4- جنبشِ استاد سیس؛ شورشی روستایی در خراسان بود که در سال 150 هجری به وقوع پیوست ودر طول دو سال ادامهً آن سراسر خراسان از سلطهً اعراب پاک گردید. سپاهیان عرب در جنگِ مروالرود، همگی سرداران خود را ازدست دادند. 
5- جنبشِ المقنع؛ شوری بود که از سال 160 هجری به مدت هفت سال ادامه داشت، این مهمترین نهضت روستایی پس از ابومسلم برعلیهً اعراب بود. 
6- جنبش بابا اسحق؛ زمان زیادی با همکاری روستائیان در برابر اعراب ایستادگی ومبارزه کردند. 
7- جنبش بابک؛ به سرداری بابک خرمدین در شمال غربی ایران روی داد که پی از جنبش ابومسلم والمقنع، بزرگترین قیام ایرانی در برابر مهاجمان بیگانه به حساب می آید. در این جنبش سپاهیان عرب، به مدت بیش از بیست سال شکست های فراوانی را تجربه کردند. 
8- جنبش گرگان وتبرستان؛ اینان با پرچم های سرخ یکبار در زمان منصور به سال 142 هجری وباردیگر در زمان خلافت مهدی، که شورش مردم به قتل عام اعراب منجر شد در یکروز مردم، هرچه عرب را درشهر وروستا یافتند، نابود کردند. حتا زنانی که شوهرانشان عرب بودند آنها را به مردان تبرستانی نشان دادند تا از بین بروند. 

جنبش های مذهبی 

1- جنبش مختار؛ این جنبش به خونخواهی حسین بن علی به راه افتاد می گویند اردوی ابراهیم بن مالک اشتر، سردار مختار چنان از ایرانیان آکنده شده بود که یکی از سرداران شاهی که برای گفتگو به اردوی ابراهیم رهسپار شد حتا یک کلمه عربی از زبان سپاهیان شنیده نشد. 
2- جنبش خوارج خوزستان؛ به سال 67 هجری در خوزستان وعراق، روستائیان ایرانی به فرماندهی یکی از خوارج به نام ازرق دست به شورش زدند که حجاج در سال 78 این شورش را سرکوب کرد. 
3- جنبش شیخ شریک؛ مردم بخارا در سال 134 هجری دست به شورش برعلیهً اعراب زدند که سردار آنان شخصی شیعه به نام شریک بن شیخ المهری بود که توانسته بود نظر پیشه وران وروستائیان را جلب کند که حدود سی هزار نفر در این جنبش شرکت کردند ولی بسیاری از آنان کشته شدند. 
4- جنبش خوارج سیستان؛ یکی از فرمانداران عرب به نام علی بن عیسا که در خراسان وسیستان به ترور وستم مشغول بود دوجنبش را پدیدار ساخت. که یکی جنبش پیشه وری وروستایی خوارج به سرپرستی حمزه بن آذرک به سال 182 هجری بود ودیگری جنبش رافع بن لیث در سال 191 هجری در خراسان و ماورالنهر که گفته اند سنت سپید جامگان نیز با آنان بوده است. 
5- جنبش علویان در تبرستان؛ که شورشی روستایی از سوی شیعیان بود ومُنجر به تشکیل دولت مستقل وشیعهً علویان گردید که تا سال 316 هجری پایدار بود. 
6- جنبش اسماعیلیان؛ این جنبش وسازمان نیرومند آن در میان دهقانان وپیشه وران نفوذ بسیاری داشت که کارهای زیادی نیز انجام دادند، از جمله قتل یک خلیفهً فاطمی، دوخلیفهً عباسی وبسیاری روحانیون برجستهً سنی، زیرا اشراف وکسانی که به دستگاه خلافت وابسته بودند همگی اهل سنت بوده وشیعیان تنها در روستا کشاورزی می کردند. 
7- جنبش شُعوبیه؛ این جنبش، بزرگترین قیامی بود که ایرانیان در برابر حکومت وخلافت اعراب در کشور داشتند، از ابتدای قرن دوم هجری شکل گرفت وتا سدهً پنجم نیز ادامه داشت تا ایرانیان به هویت مورد نظر اسلامی خود دست یافتند. 

ایرانیان، جنبش هایی را نیز در برابرهجوم وحشیانهً مُغُول ها برپا می کردند، از همان روزهای آغازین یورش مغولان به کشور، مردم مجبور بودند بدون رهبری وسازماندهی به طور پراکنده به مبارزه بپردازند واینگونه رویارویی وپایداری سبب شد تا بسیاری از مردم ایران در حملهً مغول کشته شوند زیرا اگر تسلیم می شدند تا این اندازه ویرانی وکشتارپدید نمی آمد. روستائیان چون بدون سلاح وپراکنده بودند کمتر می جنگیدند ولی پیشه وران ومردم شهرها به خوبی در برابر یورش آنان ایستادگی کردند. 
1- در طول محاصره شهر گرگانیه، خمارتکین فرماندهً شهر در برابر مغولان تسلیم می شود ولی مردم این ننگ را نمی پذیرند وهمچنان مبارزه می کنند تا به جنگ های خیابانی کشیده شده و زمانی شهر به دست دشمن افتاده که دیگر خانه ای در آن برپا نبوده است. 
2- در شهرخُجند مردم به فرماندهی فرزند دلیر ایرانی تیمور ملک جانانه مبارزه کردند. 
3- مردم مرو پس ازفرارمحمد خوارزمشاه به مدت پنج ماه دربرابر مغولان ایستادگی می کنند. 
4- مردم شهر هرات به رهبری شمس الدین جوزجانی، شش ماه ایستادگی کردند چنانکه مردم قزوین وهمدان نیز بارها یورش مغولان را پس راندند. 
5- روستائیان زیر پوشش فرقهً اسماعیلیه به مدت سی وهشت سال در برابر اشغال کنندگان ایستادگی کردند.
6- به گفتهً رشید الدین فضل الله، مردم سراسر کشور از سال 679 به مدت ده سال جنگهای نامنظم داشتند وباوجودی که مغولان، خبرچین در هر شهری داشتند کسی حاضر نشده نبود که رازی را به دشمن برساند. 
7- جنبش مردم فارس در سال 664 به فرماندهی سید شرف الدین به وجود آمد که به وسیلهً مغولان بی رحمانه سرکوب شد. 
8- عشایر چادر نشین لُر در سال 691 به جنبش بزرگی در برابر مغولان روبرو شدند که پیروزی در اصفهان دست آورد آن بود. 
9- پیروان یکی از دراویش به نام پیر یعقوب جنبش دیگری را در سال 703 آغاز کردند که رشید الدین فضل الله به جهت وابستگی همگانی، آنان را مزدکی می خواند، این جنبش نیز سرکوب شد وپیر یعقوب از قله کوهی به زیر افکنده شد. 
10- در زمان گیخاتو فرزند آباقان، مردم تبریز در برابر پول کاغذی (چاو) بازار را بسته وبازرگانی را مختل کردند که در نتیجه از شهر مالیات در یافت نمی شد وبا این پایداری همگانی مردم، مغولان مجبور شدند چاو را لغو کنند. 
11- در آن زمان نُزوله که همان نزول اجلال بود آفتی برای مردم در روستا ها بود که هرامیر مغول به دهکده ای در شهر نزول می کرد، خانه های مردم را برای خود وهمراهانش اشغال می کرد. روستائیان در مبارزه، خانه های خود را به حال نیمه ویران نگاه می داشتند تا مورد استفادهً مغولان قرار نگیرد. 
12- درجنبش سربداران خراسان به گفتهً پطروشفسکی" مردم ایران زمین پس از هجوم صحرانشینان لگام گسیخته با توجه به سستی وبی سیاستی محمد خوارزمشاه وخلیفهً بغداد هیچگاه از پایداری در برابر متجاوزان غارتگر باز نایستادند، بازپسین ضربه را سربداران برکاخ فرمانروایی ایلخانان مغول وارد آوردند بیگمان این جنبش از نظر وسعت بزرگترین واز نظر تاریخی مهمترین نهضت آزادی بخش خاورمیانه بود وبلا تردید تاثیر زیادی بر دیگر جنبش ها داشته است. 
13- جنبش سادات مازندران؛ رهبری جنبش مردم مازندران را سید قوام الدین که از پیروان سربداران خراسان وبه پشتوانهً روستائیان وپیشه وران بود به دست گرفته وبا کمک مردم موفق شد سلسلهً باوندیان را که دست نشاندهً وفادار ایلخانان مغول شمرده می شد سرنگون کند وحکومت سادات مازندران را همانند دولت سربداران خراسان در شهر آمل برقرار سازد. 
14- جنبش سادات گیلان؛ مردم این سرزمین به همت درویشان وسادات شیعه حکومتی به وجود آوردند که از 772هجری به مدت دویست سال برقرار ماند ومرکزآن شهر لاهیجان بود. 
15- به سال 725 مردم شهر کرمان در جنبشی دیگر به سرکردگی پهلوان اسد وبا یاری گروهی از سربداران خراسان، شهر کرمان را آزاد ساختند. 
16- جنبش حُروفیون؛ که از خراسان آغاز گردید واز کارهای مهم افراد آن گروه در سال 841 هجری و اقدام به کشتن شاهرخ میرزا در مسجد جامع هرات بود. 
17- شاخه ای دیگر ازشیعه به سال 845 هجری در خوزستان جنبشی به سرکردگی فرقهً علی اللهی بوجود آوردند ودولت کوچکی از نوع سربداران تشکیل دادند که بیش از پنجاه سال ادامه داشت. 
در تمام این کشمکش ها، یورش ها وکشتارهای ایرانیان، زرتشتیانی نیز که همچنان در ایران ساکن بودند از هر جنبشی آگاه می شدند، ازبیداد دشمنان آسیب می دیدند ودر حد توان خود برای کشورشان به دفاع می پرداختند. 
زرتشتیان درگذر تاریخ پس از ساسانیان گاهی آزادی نسبی یافته ولی بیشتر تحت فشارو شکنجه واقع می شدند به ویژه در زمان حکومت صفویان و قاجار که بیشترین ستم ها درحق آنان روا شد. 
به همین انگیزه از طرف زرتشتیان هند (پارسیان) که از بیداد و ستم به همکیشان خود در ایران آگاه شدند شخصی را به نام مانکجی را به دربار ایران در زمان قاجار فرستادند تا به امور زرتشتیان رسیدگی کند او پس از مسافرت به شهر های یزد، کرمان و تهران به این نتیجه رسید که پارسیان از هر نظر فقیر و تحت فشار و نابودی هستند. درآغاز مدرسه ای در تهران دایر کرد و آموزگارانی را برای تدریس زرتشتیان برگزید سپس با مکاتبه ای که به دربار ناصرالدین شاه داشت زرتشتیان را از پرداخت جَزیه رهایی بخشید زیرا تعهد کرد که جمع جزیه زرتشتیان ایران را مستقیما از انجمن زرتشتیان هند تامین کند پس از او کیخسروجی به سرپرستی زرتشتیان و نماینده آنان در دربار قاجار تعیین شد آنگاه اقدام به تشکیل انجمن زرتشتیان در ایران کرد که اعضای آن توسط زرتشتیان انتخاب می شدند نخستین انجمن در یزد ودرزمان ناصر الدین شاه بود که آن را انجمن ناصری می گفتند. 
پس از انقلاب مشروطه زرتشتیان آزادی بیشتری یافتند و از آن زمان به عنوان اقلیت دینی شناخته شدند و نماینده ای در مجلس شورای اسلامی داشتند. اکنون زرتشتیان در بسیاری از شهر های ایران ساکن هستند و در برخی از استان ها دارای انجمن و نهاد های اجتماعی هستند. گروهی از جوانان را برای تحصیل دینی به هندوستان فرستادند و از طرف انجمن های زرتشتی در هند، دبستان و آموزشگاه های بسیاری در شهر ها و روستا های زرتشتی نشین ساخته شد که سابقه برخی ازآنها به بیش از یکصد سال می رسد. 
از آنجا که پیروان دین زرتشت در ایران نبایستی تبلیغ دین کنند و کسی را به کیش خود بپذیرند از آمار ناچیزی دراین کشور برخوردارند ولی از نظر آموزش و پیشرفت اجتماعی و اقتصادی به جایگاه مناسبی دست یافته اند.