ششم فروردین، زادروز اشوزرتشت

ششم فروردین، زادروز اشوزرتشت

چشمه‌ی خورشید
هرگاه به زرتشت می‌اندیشم، به سرود، به فلسفه، به چکامه. به رزم‌آوری، به مردمی، به دلیری، به همه ویژگی‌های آزادمردان جوانمرد و دانشوران بند گسسته زمان‌های دوردست که دانش و هنر که مردی و مردانگی، راستی خود را گم نکرده بودند می‌اندیشم.
هرگاه به زرتشت می‌اندیشم، به بهار، به گل، به آب‌های پاکیزه و روان، به دریا، به کوه‌های افراشته، به سبزه‌زارها، به جنگل، به درخت‌های تناور سایه‌گستر به بوته‌های خودرسته، به پیچ خم جویبارهای جوان راه گستر به دل خارها، به جوشش چشمه‌سارها می‌نگرم.
هرگاه به زرتشت می‌اندیشم، به پهلوانان، پهلوان نامه‌ها، به سیمای رزمندگان، به شمشیر آخته دادجویان و پناه دهندگان، به دادگران در برابر بیدادگران، به پاکی شکوفه‌های سپید گونه بهاران، به سرخی ملایم و خشمنده لاله‌ها، به بوهای دلاویز بوستان‌های پس از زمستان، به سپیدی برف‌ها، به بلورهای بسته از آب در جویبارها و کوهساران می‌اندیشم.
هرگاه به زرتشت می‌اندیشم، به دفتر نهفته دلباختگان، به شوریدگی سر سوداگران اندیشه، به بازگشایان رازهای کیهان، به آموزگاران پیش‌بر مردمی و آزادگی، به سازندگان جهان تابناک، به فیلسوفان بلندپایه، به چکامه‌سرایان بیدل، به بنیان‌گذاران راه راست، به درست زیوی، به پزشکان مرهم نه دردهای برون و درون آدم‌ها می‌اندیشم. هرگاه به این مرد دور از اندیشه‌های دست‌نیافتنی زندگی‌ام می‌اندیشم، به همه زندگی‌های گذشته و اکنون و آینده می‌اندیشم.
به ششم فروردین، سالروز زایش وی رسیده‌ایم. چشم بر هم می‌نهم، و از پشت شیشه‌ها به آسمان دوردست و ستاره‌ها و آبی گونگی پهنه درخشان دوردست‌ها می‌نگرم. به ماه که خود را در گرده مه، هاله گونه بسته و می‌خرامد می‌نگرم. می‌اندیشم که در هزاران سال پیش، در چنین شبی که زرتشت، چشمه خورشید آسمان‌ها و زمین‌ها و همه هستی زاده شد، جهان ما چگونه بود؟
شبی آرام که روزی سترگ در پی داشت، روزی که در روزگار دراز زندگی آدمی جاوید ماند. زندگی و اندیشه نابسامان مردمان را تابندگی و درخشش بخشید. ستارگان چنان‌که در زمان ما در آسمان لانه داشتند بر جای بودند و مردمان از چاه ژرف زمین، چون بیژن که منیژه را می‌نگریست، نگران آن‌ها بودند.
"پوروشسپ" پر اندیشه به بالین بانویش "دغدو" شب‌زنده‌داری می‌کرد. شگفتی آرامش، جام بلور رخشان شب را پر کرده بود، نواهای دلنواز شب شنیده می‌شد. آوای بلبل‌ها، پرندگان و نوای مرغان شبگرد، نرمه نرمه نسیم پگاه لابه‌لای شاخه‌ها و ریزش چکه‌های آب از سنگ‌ها و زیبایی دل‌چسب جویدن خرگوش‌ها گیاهان را.
پوروشسپ با شاخه‌ای از چوب گون بسته، آتشدان را که میان اتاق بود به هم زد به روزنه بالای گنبد نگریست که دود را بیرون می‌کشید و ستاره‌ها را که در سپیده پریده‌رنگ پگاهی ناپیدا می‌شدند نگاه کرد.
همراه با لرزش زبانه‌های آتش به چهره فروغمند دغدو نگریست. به چشم‌های زیبای وی خیره ماند که آرامشی ژرف در آن خانه داشت. دغدو دست پوروشسپ را فشرد. از آن نگاه آرام که دردی پرتوان می‌کشید، شوهر دریافت که هنگام است. بیرون رفت و سپیده پیش از دمیدن خورشید دربرش گرفت. زنان و پزشک زن زایکار به اتاق درآمدند. پوروشسپ خود را در آغوش دشت یافت. زندگی بیدار می‌شد و سینه‌کش خود را از پشت کوه‌های خاوری بیرون می‌کشید. آوایی نبود و پوروشسپ به شگفتی بود که چرا هیاهوی زندگی سر نمی‌گیرد. چونان بود که همه‌کس و همه‌چیز دست نگاه داشته و چشم‌به‌راه رویدادی هستند...و دستی خورشید را در پشت کوه پایدار کرده بود. پوروشسپ گوش تیز کرد. آوایی دلپذیر همه دشت را فراگرفت. به اتاق شتافت کودک را در آغوش گرفت و شتابان به دشت در شد. کودک را به روی دست داشت.
ناگهان خورشید از پشت کوه‌ها سر بیرون کشید. چونان چشمه‌ای نیرومند، زمین و آسمان را با گرده زرین سیراب ساخت، درحالی‌که از سوی باختر، هنوز ستاره‌ای که با گرد زرین خورشید آغشته بود نموداری داشت، پوروشسپ کودک را سوی خورشید بلند کرد و گفت:
این زرتشت است، این ستاره زرین و درخشان است.
اندکی به چهره دلنواز کودک نگریست که می‌خندید و این خنده برای او شگفت نه، بلکه دلپذیر بود.
سیمایش را نزدیک برد و گفت: زرتشت، زایشت خجسته باد.
اینک تو را در چشمه خورشید شست‌وشو می‌دهد.
سرود زاییده شدن
در فروردین یشت سرودی باقی‌مانده است که درباره زاییده شدن و زندگی اشوزرتشت است. این سرود که به زبان اوستایی است و به‌وسیله شاعری زرتشتی سراییده شده است. این سرود کهن‌ترین ستایشی است که در ادبیات اوستایی و سانسکریت درباره یک انسان سراییده شده است.
اینک نیکویی و باور
زرتشت اسپنتمان پاک را گرامی می‌داریم.
کسی که برای نخستین بار
نیک به درون اندیشی پرداخت،
نیک با دیگران گفتگو کرد
و همواره کار نیک‌انجام داد.
کسی که برای نخستین بار
به راهنمایی دینی برخاست
رزمندگان را آرایشی نوین بخشید
و آبادانی را افزایشی تازه داد
کسی که برای نخستین بار،
خود آموخت و دیگران را آموزانید
کسی که برای نخستین بار
برای خود و دیگران
جهان، آیین جهان، سخن، شیوایی سخن
شهریاری و همه خوبی‌های،
خداداد و پاک‌نهاد را دریافت.
کسی که نخستین پیشوای دینی،
نخستین رزمنده،
و نخستین آفریننده‌ی آبادانی ست.
نخستین کسی که از دیوان بی‌بنیاد
و مردمان دون نژاد روی برگردانید.
نخستین کسی که در این جهان مادی
راستی را ستود و خدایان دروغین را نکوهید.
و برگزید که مزدا پرست،
ضد خدایان پنداری
و خدا کیش شود.
نخستین کسی که در این جهان مادی،
سخن از بی‌بنیادی خدایان پنداری
و از راستین کیش اهورایی داشت.
نخستین کسی که در این جهان مادی،
پاک گفت که هیچ‌کدام از پدیده‌های پندار را
نباید گرامی و دوست داشت.
کسی که دلاور همه خوبی‌ها است
و پیشرو دین در همه کشورها.
از وی با سرودهای اندیشه برانگیز
راستی در جهان پراکنده شد.
سرور هستی و رهبر درستی جهان‌هاست
ستاینده راستی،
که بزرگ‌ترین
و بهترین و زیباترین است.
پژوهنده و گزارنده دینی
که بهترین دین‌هاست.
کسی را که جاویدانان افزاینده
که همه یکپارچه هم‌اندیش هستند،
پس از اندیشیدن و پژوهیدن برگزیدند
و باجان و بادل پذیرفتند،
که سرور هستی و رهبر دوستی جهان‌ها باشد.
ستاینده راستی
که بزرگ‌ترین
و بهترین و زیباترین است.
پژوهنده و گزارنده دینی، که بهترین دین‌هاست.
از زادن و بالیدنش
آب‌ها و گیاه‌ها شکفتند.
از زادن و بالیدنش
آب‌ها و گیاه‌ها بالیدند
از زادن و بالیدنش
همه آفریدگان افزاینده جهان
با آواز بلند و فریاد شادی گفتند:
خوشا به ما که پیشوایی
چون زرتشت اسپندمان زاده است
از این پس دین مزدیسنا
بر هفت‌کشور گسترش خواهد یافت.
آغاز یکتاپرستی
تاریخ یکتاپرستی در جهان با پیامبری زرتشت،‌از سرزمین «ایران ویج» آغاز می‌شود؛‌نزدیک به هیجده سده پیش از زایش مسیح. زرتشت در ششم فروردین‌ماه، در کنار دریاچه چیچست (ارومیه) به دنیا آمد. پس از سی سال،‌در همین روز، از سوی اهورامزدا برگزیده شد تا مردمان را به اندیشه،‌گفتار و کردار نیک فراخواند و آزادی اراده و شادی را برای راستی پویان به ارمغان آورد.
سرودهای اهورایی‌اش-گاتها-در روزگاران ایران،‌مردمان را به‌راستی راهبر شد و ایمان آورندگان به پیام او با پیروی از آن به شادی و رسایی رسیدند.
زرتشت پیام خود را با پشتوانه‌ی «وهومن»(اندیشه)،‌برای دانایان و فرزانگان بیان می‌دارد؛‌پیامی انسانی و به دور از خرافات و دستورهای اجباری. هر چه هست آزادی و آزادگی است.
در سرزمینی که زاده شد،‌کاهنان مردم‌فریب او را می‌رانند و دینش را دروغین می‌خوانند؛ چراکه اگر مردم خرد و آزادگی را بپذیرند،‌دیگر اجازه نخواهند داد ناراستان به غارت و چپاول اموال زحمتکشان ادامه دهند.
زرتشت از بدخواهان خود؛‌«بندو»، «گرهما» و «اوسیج» نام می‌برد و می‌گوید که آنان و دیگر پیشوایان کیشی و سرداران کشور در سرزمین مادری‌اش به او آزار رسانیده، ستم روا می‌دارند تا جایی که او را آواره‌ گردانیده‌اند، بااین‌همه در اینجا نیز سخن از نیایش‌ها و کوشش‌های وی است که می‌خواهد آنان را هم به‌راستی راهبری کند. تنها در یک جای اجازه استفاده از جنگ‌افزار را می‌دهد و می‌فرماید: اگر کسی برای تباهی خانه و برزن و شهر و کشور بتازد، باید او را با جنگ‌افزار درست کرد تا به حقیقت پی برده،‌از چنین کاری پشیمان شود و دست از آن بردارد (یسنا 31 بند 18).
او که مردم را به نماز بردن به خدای یگانه می‌خواند، در پیشگفتار و بند آغازین هات 28 می‌گوید: «پیش از هر چیز ای دانای بزرگ نیکی افزایی مینوی، با دست‌های برافراشته تو را نماز برده خوشبختی کامل را خواستارم. پروردگارا بشود که در پرتو راستی و درستی و برخورداری از خرد و دانش و درونی پاک،‌روان آفرینش را خشنود سازم.»
«ای هستی‌بخش بزرگ (اهورامزدا) هرآینه با اندیشه‌ای پاک و دلی روشن به تو نزدیک شده و به دیدارت نایل خواهم شد. پروردگارا پاداشی که تنها در پرتو راستی به دست می‌آید و ایمان آورندگان را خوشبخت می‌سازد در هر دو جهان مادی و مینوی به ما ارزانی دار.»
زرتشت در این سرآغاز،‌راه را می‌نمایاند و ایمان را توجیه می‌نماید. تنها در سایه‌ی کردارهایی که متکی به‌راستی و درستی است، می‌توان خدا را خشنود ساخت و اندیشه‌ی نیک و خرد پاک، بهترین وسیله برای نزدیک شدن به خداست. تنها در پرتو راستی است که مردم می‌توانند به خوشبختی و خرسندی و به پاداش دنیوی و اخروی دست یابند.
بار تولومه می‌نویسد: «نوآوری اساسی زرتشت این است که به‌جای خدایان گوناگون و متعددی که وجود داشت، ‌یک خدای دانا یا اهورامزدا را جانشین ساخت.»
از گات‌ها می‌توان دریافت که زرتشت خدا را نماد دانش و خرد،‌راستی و هنجار اهورایی و سرچشمه‌ی کمال و پویایی زندگی و هستی می‌داند.
ارزش انسان
آزادی و اختیار یکی از پایه‌های دین زرتشت است. او به همان لطیفی،‌سادگی و آزادی که باخدای خود گفتگو می‌کند،‌با مردمان هم به شور می‌نشیند و از آنان می‌خواهد که دروغ پرستان را رها سازند و باخرد خویش به آغوش راستی و سعادت پناه آورند، ولی دعوت او در کمال آزادی است و هیچ‌گاه ارزش انسان را در برابر پذیرش دین پایمال نمی‌کند.
بشر در آیین زرتشت موجودی است دارای آزادی گزینش و اراده که با آزادی می‌تواند آنچه می‌خواهد برگزیند. انتخاب درست او بستگی به درجه‌ی دانایی او دارد. در آغاز هات 30،‌زرتشت از پدیده‌ای بزرگ سخن می‌گوید که برای مردم داناست؛‌از انتخاب نیکی و ترک بدی. مردم دانا با ضمیر و درونی روشن، خودآگاهانه راه خویش را برمی‌گزیند و اگر،‌از روی نادانی، کژ راهه را برگزینند،‌مسوولیت دارند که در پایان جهان چه جواب بگویند و پاسخشان در برابر پرسش «سپنته‌مینو» چه باشد؟‌
به زبان گات‌ها؛‌دانا با انتخاب راستی به بهترین منش،‌و نادان با گزینش ناراستی به بدترین و جایگاهی فرومایه دست می‌یابد.
خدا در گات‌ها
بنا به گفته گات‌ها «سرودهای زرتشت»،‌خداوند انسان را موجودی باشعور و خواهان دانش و آگاهی آفریده و به او نیروی درک و تمیز برای انتخاب راه و تعیین سرنوشت ارزانی فرموده.
گات‌ها هیچ اشاره‌ای به آفرینش نمی‌کند. اهورامزدا،‌توان و انرژی جهان هستی است و از خود جهان جدا نیست. زندگی انسان و چگونگی نیک زیستن از ویژگی‌های پیام زرتشت است که در سرتاسر گات‌ها موج می‌زند و هیچ جا از عالم مافوق و جهان اسرار سخن به میان نیامده است. روابط اخلاقی انسان‌ها به بیانی ساده طرح‌شده که برای همه قابل‌فهم و درک است و اندیشه‌های فرا بشری در آن راهی ندارد.
هیچ پیچیدگی در کلام او نیست. زمان و مکان را به هم نمی‌دوزد. مفاهیم در دعوت او به خداپرستی و گزیدن نیکی و راستی، کاملاً اجتماعی و قابل‌درک هستند. این مفاهیم همگی بازندگی مردم معمولی ارتباط مستقیم دارند.
در پیام زرتشت، برخلاف باورهای آن زمان، تنها آفریننده‌ی جهان اهورامزدا است که ویژگی اصلی او اهورایی و مزدایی است. این دو صفت هرچند برای انسان قابل‌درک است،‌ولی محدود به قالب‌های انسانی نیست. هستی‌بخش و آفرینش حیات وزندگی مافوق قدرت‌های بشری است و دانایی مطلق هم که به بزرگ دانایی توجیه شده. برتر از دانش محدود انسان‌هاست.
پس «بزرگ دانای هستی‌بخش» مناسب‌ترین نامی است که برای یک وجود مطلق برتر از فهم و گمان بشر می‌توان انتخاب کرد و این نیست به‌جز ارزش نهادن به انسان، به فهم انسان و به آزادی انسان.
زرتشت کیست
زرتشت بشری است چون دیگران. روزی زاده می‌شود و روزی از این جهان می‌رود، و بی‌هیچ داستان ساختگی! گرفتاری‌ها، سختی‌ها و مشکلات زندگی،‌او را همان‌گونه به درد می‌آورد که دیگر مردم را. و او به‌جای اعجاز و اعمال قدرت شگفت‌انگیز و دور از ذهن،‌چون یک انسان فرزانه از خود واکنش نشان می‌دهد.
در هنگام لزوم حتی از مقابله با دشمنان پرهیز می‌کند و زمانی که همراهان و همدلانش زیاد می‌شوند، با اتکا به پروردگار و مدد اندیشه و خرد پاک و قدرت راستی و راست اندیشی به مبارزه با ستمگران و زورمندان زشت‌کار می‌پردازد. او درحالی‌که هرگز خود را از کمک بخشایش اهورایی بی‌نیاز ندانسته و پیوسته از خداوند، خواستار کمک و راهنمایی است، هیچ‌گاه جز قدرت اراده و ایمان و شگفتی نیک‌اندیشی و راستی و درستی،‌اعجازی ارایه نمی‌نماید. راستی (اشا)، اندیشه نیک (وهومن)،‌قدرت اراده (خشترا) و فروتنی و تواضع و پارسایی (آرمییتی) چهار معجزه‌گر اویند که بالاترین شگفتی‌ها را درباره او و همه‌ی راستان و نیک‌اندیشان تحقیق می‌بخشند، اعجاز انسان‌سازی، انسانی اهورایی.
فروزگان اهورایی (امشاسپندان)
سرودهای گات‌ها عرفانی است. نزدیکی خدا به انسان در فلسفه‌ی زرتشت آن‌چنان مشهور است که می‌فرماید:‌ای سرور دانا، که همیشه یکسانی، بافروغ مقدسات،‌باطن ما را روشنایی‌بخش.
و دربندی دیگر: ای سرور دانا، آنگاه‌که تو را در اندیشه خود دریافتم، همانا تو را سرآغاز و سرانجام هستی شناختم و با دیده‌ی دل تو را نگریستم که تویی پدر منش نیک،‌دادار درستیم راستی و داور دادگر کردارهای مردم گیتی.
در گات‌ها،‌مفاهیم زیر، به تکرار آمده‌اند:‌
اشا: پاکی و راستی، قانون و نظم در طبیعت.
وهومن: منش نیک. نیک‌اندیشی.
خشترا (شهریور): نیروی اراده، کوشش.
آرمییتی (سپندارمز): فروتنی، ایمان و پارسایی.
هه اروتات (خرداد): تندرستی، رسایی.
امرتات (امرداد): جاودانگی، رستگاری و خوشبختی.
سروش: فرمان‌بری از خداوند، اطاعت از ندای وجدان.
این هفت، یاران زرتشت و تمام انسان‌های دانا هستند در رسیدن به خدا؛‌در پیوستن به‌حق و یکی شدن با عالم بی‌زمان؛‌عرفانی زیبا، واقعی و دست‌یافتنی. این‌ها ارزش‌های انسانی- الهی‌اند.
زرتشت به زبان مردم شعر عارفانه می‌سراید و به بیان عرفان با مردم ساده و باصفا سخن می‌گوید. زرتشت با طرح این پارسایی‌ها و فرزانگی‌ها پرده‌های بین بشر و خدا را از میان برمی‌دارد و به‌جای خدایان ترسناک و قادر و قاهر، اهورامزدای دوست و یاور و همراه انسان را به انسان‌ها می‌شناساند. این برجستگی‌ها به‌گونه‌ای است که اگر بشر به آن‌ها و به کمال آن‌ها دست یابد، خدای گونه شده و در او محو می‌شود،‌همچون جویی کوچک که اگر در مسیر دریا حرکت کند، به دریا پیوسته و دریا گونه می‌شود.
و این فرو زه‌های اهورایی‌اند که زرتشت را به سه‌پایه‌ی «اندیشه نیک، گفتار نیک و کردار نیک» رهنمون می‌سازند و به سبب پاداش این سه کلام مقدس است که به پارسایی و رستگاری می‌رسد.
زرتشت در هات 28 بند 4،‌به پاداشی که در اثر پیروی از ارزش‌های الهی انسان به دست می‌آید سخن می‌گوید: «با آگاهی از پاداشی که خداوند برای کارهای نیک مقرر داشته، کوشش خواهم کرد تا آنجا که تاب‌وتوان دارم به مردم بیاموزم که برای اشا کوشش کنند، به‌راستی بگروند، درستی پیشه کنند و خود را با نظام حق و قانون گیتی هماهنگ نمایند. (تا سرانجام رستگار گردند.)»
و جالب‌تر اینکه. نزدیکی و یکی شدن با او در اثر کار و کوشش مفید و سازنده انسان و گسترش نیکی‌های انسانی به دست می‌آید. دربند 16 از هات 31 آمده است: «پروردگارا از تو می‌پرسم، آیا هرگاه شخصی نیک‌اندیش و با تاب‌وتوان درراه پیشرفت خانه و روستا و سرزمین خود پیشرفت راستی و درستی کوشش کند، از وصال تو برخوردار خواهد گردید؟»
در این بند به‌روشنی خدمت به خداوند،‌کوشش در پیشرفت جامعه و مردم آن و تقویت نظام راستی و رفاه و آرامش‌بخش توجیه گردیده. این بند به بهترین زبان، عملی بودن پیام زرتشت را ارایه نموده و مفهوم دین را ازنظر زرتشت آشکار می‌سازد.
* * *سرانجام... اینک دل زرتشت آسوده است. پیامش را رسانده،‌دانایان را بهدین گردانیده زندگی را بر پایه‌ی نوین نهاده،‌کشوری آبادان ساخته،‌شاگردانی پرورده،‌به کشورهای دیگر فرستاده تا آبادانی معنوی و مادی را در آنجاها نیز پدیدآورند... حتی در خانواده‌ی خود، کوچک‌ترین دختر خود را شوهر داده و از هر کاری که کرده برای گسترش دین بهی بهره برده است. زرتشت به آرزوی خود رسیده، می‌سراید: «بهترین آرزوی زرتشت اسپنتمان برآورده شد؛‌زیرا خدای از پرتو راستی به وی فراوانی جهان مینوی و مادی و زندگانی نیک برای همیشه ارزانی داشته است و حتی کسانی که با وی دشمنی ورزیدند اکنون گفتار و کردار دین بهی را آموخته‌اند.»
از آن روز پیام تا به این روز آرام، سال‌های سال گذشته... سختی‌های زمانه از چین‌های چهره‌ی تابناکش هویداست. زرتشت پیر شده، پیر خرد، پیر کار، پیر انجمن، پیران.
یکی از این روزها، هنگامی‌که خورشید پایان می‌یافت، همه را گرد خود خواند و درباره دین بهی پندها و اندرزها داد و سپس نیایشی در آهنگ زیر سرود:‌«بشود که برای خرسندی مردان و زنان، برای خرسندی منش نیک،‌انجمن دوستی آرزو شده،‌پدید آید؛‌تا وجدان هر کس به پاداش خود برسد. خواستم پاداش راستی است؛‌و این آن آرزویی است که خدای دانا می‌پسندد.»
این نیایشی بود برای افزایش و گسترش برادری؛‌که زرتشت برای آن برانگیخت، برخاست،‌کوشید، کام یافت و به آرزوی خود رسید و آن،‌بنیان‌گذاری دین بهی است.
همه را به درود گفت و به خانه خود اندر شد و باخدای خود به راز و نیاز پرداخت سپیده‌دم آن شب، زرتشت چشم نگشود. او جاودان شده بود... انوشه روان.
پس از زرتشت در پی هزار سال دیگر، دین بهی، دینی همه‌گیر شد و به‌آرامی و آشتی، دین مردم آریا و آریا شده‌ی ایران‌زمین گشت. کمابیش 2500 سال پیش، کوروش بنیاد نخستین شاهنشاهی جهان را گذاشت که در آن به پیروی از پیام زرتشت،‌آزادی و آزادگی و دوستی و بردباری را روا داشت. پس از 220 سال،‌که در آن میان دین دگرگون شد و فرمانروایی سست و بی‌بندوباری افزون گشت، اسکندر مقدونی تاخت و هخامنشیان را برانداخت.
مقدونیان بیش از هفتادسال فرمان راندند و سرانجام به دست اشکانیان زرتشتی، رانده شدند. اشکانیان نیز با خوش‌رفتاری و بردباری تا 478 سال بر سرکار ماندند تا آنکه ساسانیان برخاستند و جای اشکانیان را گرفتند.
با رفتن اشکانیان، آزادگی و خوش‌رفتاری و بردباری نیز رخت بربست و برفت. ساسانیان کیش ویژه‌ی زرتشتی خود را کیش رسمی ایران‌زمین کردند و گروه خود را دسته‌ی راستین زرتشتی انگاشتند و بر دیگر دسته‌های زرتشتی سخت گرفتند تا آن‌ها همه زیر سایه ساسانیان بیایند.
هرآنگاه که زور و فشار فرمانروایی پشت‌وپناه دین شود، دین نیروی مینوی خود را از دست دهد و ناتوان شود و تنها زور بازوی فرمانروایان سخت‌دل و فشار پیشوایان سخت‌گیر است که آن دین ناتوان شده را بر پا نگاه می‌دارد. ازآن‌پس،‌دین نمی‌تواند جنب‌وجوشی از خود نشان دهد و هنگامی هم که آن زور و فشار نگاهدارندِ سست شود و از میان‌رود، دین سخت بر زمین خورد و شکست بردارد. با دین بهی هم همین شد؛‌در پناه فرمانروایان و پیشوایان ساسانی آرام گرفت، نیروی بر پای خود ایستادن را از دست داد و سست و ناتوان شود.
در این میان امپراتوری روم به دین ترسایی گروید و می‌دانیم که از زمان اشکانیان، ایران و روم گاه‌وبیگاه،‌بر سر پیکار بودند. جنگ‌های ایران زرتشتی و روم ترسایی هر دو «ابرقدرت» زمان را به ورشکستگی و ناتوانی رساند و هنگامی‌که تازیان بر هر دو تاختند،‌هر دو را شکستند.
ترسایان رومی به سرزمین اروپایی دورافتاده پناهنده شدند و کم‌کم پی سالیان دراز نیرویی بس بزرگ اندوختند و به پیکر کشورهای اروپایی درآمدند و امروز دین ترسا، با همه‌ی گروه‌ها و دسته‌های بشمار و جداجدای خود، کمابیش یک میلیارد پیرو در جهان دارد.
ولی زرتشتیان ایران‌زمین را جای گریز نبود و زبون و زیردست تازیان شدند مردم پیرو کیش زرتشتی را پشت و پناهی نماند و در برابر زور،‌فشار و ناآگاهی پس رفتند.
شمار زرتشتیان که زمانی شمارشان از پیروان دیگر دین‌های بزرگ جهان بیشتر بود و از روی برآوردی به پانزده میلیون می‌رسید، به‌تندی روی به کاهش نهاد،‌و هنوز از شمارشان کاسته می‌شود. گروه‌هایی از جور و ستم تازیان از هزار سال پیش به بندرگاه‌های غربی هند گریختند و در آنجا پناه گرفتند و در میان هندوان بردبار ماندند. آنان چون از «پارس» بدان جا رفتند، به نام «پارسی» خوانده می‌شوند. اما گروه‌های دیگری که روی به شمال هند و کشور پهناور چین کردند، باگذشت زمان و زیر فشار آن سامان یا از راه آمیزش با میزبانان خود،‌هندو یا بودائی شدند و از خود نشانی باقی نگذاشتند. پیش از تاخت تازیان، شمار زرتشتیان بیش از ترسایان بود، ولی امروز کوچک‌ترین آمار را در میان دین‌های جهان دارد. آن جهانگیری کجا و این گوشه‌گیری کجا!؟!
دین زرتشتی در طول تاریخ ایران، دگرگونی‌های فراوانی یافت و گاه توسط پیشوایان دینی، به شیوه‌ای باورنکردنی وارونه جلوه داده شد. گویی کر پان‌ها و گاوی‌ها دوباره از ژرفای تاریخ پیش از زرتشت،‌در دوره‌هایی از روزگار،‌دوباره و از نو،‌پا به عرصه گزارده‌اند!
بیشترین آسیب‌های تاریخی به دین زرتشتی از سوی نادانان و خرافه‌پرستان وارد آمد. حوادث روزگار بارها ضربات سهمگینی بر پیکره‌ی نخستین این دین یکتاپرستی وارد آورد،‌اما عجیب اینکه کلام مقدس زرتشت از دورادور تاریخ تا به امروز،‌سالم و بی‌هیچ کم‌وکاست به دست ما رسیده است.
تحریف‌ها،‌کج‌روی‌ها و تفسیرهای نادرست،‌اغلب از زمان ساسانیان آغاز شد و موبدان بزرگ و قدرتمند،‌که حکومت را در دست داشتند (مانند تن سر)،‌توانستند آنچه را از دین می‌خواهند، به مردم القا کنند و در جهتی گام بردارند که حکومت پابرجا بماند.
و اما در روزگار ما،‌ بار دیگر «پیام زرتشت»،‌در قالب کتاب‌‌های متعدد نمایان شده، تفسیرهای عاقلانه بر آن نگاشته‌اند و روزبه‌روز بر روشنی آن افزوده می‌شود.

بوذرجمهر پرخیده

*برگرفته از شماره‌ی 108 هفته‌نامه‌ی «اَمرداد» سال 1383

منبع خبر: 
خبرگزاری امرداد