سرنوشت پیکر کوروش بزرگ؛

سرنوشت پیکر کوروش بزرگ؛

سرنوشت پیکر کوروش بزرگ؛ سه گزارش چه‌ می‌گویند؟ / سورنا فیروزی

|۸:۵۹,۱۳۹۵/۸/۱۲| 

 

درباره‌ی پایان کار کوروش دوم، ناموَر به «بزرگ»، سه گزارش بنیادین در دست است، نوشته‌های هرودوت در کتاب یکم از کار خود برپایه‌ی شنیده‌های خیابانی، نوشته‌های کتسیاس که رونوشتی از نبشته‌های بایگانی رسمی تاریخ‌نگاری پارسی بودند و نوشته‌های گزنفون که از بایگانی‌ای نزدیک به آن‌چه کتسیاس بهره برده، به قلم خود نویسنده‌ی یونانی‌زبان رونوشت شده‌اند. پیش‌تر و در سال 93 خورشیدی، در هفته‎نامه‎ی امرداد، نقشه‎ای درپیوند با «زندگی‌نامه‌ی کوروش»، به چکیده‌ای از داده‌های این سه نوشتار بنیادین پیرامون سرنوشت کوروش بزرگ و پیکرش اشاره شد. در این‌جا به صورت ویژه آن داده‌ها را واکاوی می‌کنیم.

 

آن‌چه هرودوت می‌گوید

پیرو نوشته‌های هرودوت، کوروش درگیر یک نبرد با یک گروه سکایی با نام «ماساگت» می‌شود. زنی با نام «تُموریس» یا «تُمیریس» بر آن‌ها فرمان می‌راند. پس از گزینش کمبوجیه به جانشینی، کوروش و سپاهش از سیردیا گذشتند، نخست نبردهایی بی‌نتیجه درگرفت، سپس بخشی از سپاه پارس از میان رفت، شهریار کشته شد، تموریس بر پیکر کوروش دست یافت، سر او را (اشاره‌ای به بریدن سر نشده)، در تشتی از خون کرد (کتاب 1، بندهای 214-204). هرودوت خود نوشته که گزارش دلخواه خود را از میان دیگر گزارش‌ها آورده است (همان، بند 214). گزارشی که با مانده‌های باستان‌شناختی امروزه و نیز دو گزارش‌ موازی، ناهم‌خوان است.

 

آن‌چه کتسیاس می‌گوید

 برپایه‌ی رونوشت کتسیاس از روی بایگانی‌های رسمی امپراتوری ایران هخامنشی، کوروش به سوی سرزمین «دربیکِس‌ها» رفت، کسانی که زیر فرمان‌روایی مردی به نام «آمورایُس» و از مردمانی سکایی یا هندی‌تبار بودند. دربیکس‌ها در پی پیوندهایی با هندوستان، دارای فیل بودند، سواران کوروش را گریزاندند. اسب کوروش، شهریار را انداخت و سپس با زوبین یک سرباز دشمن، بالای ران وی زخم برداشت. ایرانیان، کوروش را به اردوگاه بردند. نزدیک به 10 هزار تن از دو سو کشته شدند. در نبرد سپسین، ایرانیان پیروز شدند و سرزمین دربیکس‌ها از آن کوروش شد. اما شهریار زخمی، رو به مرگ بود. او کمبوجیه را جانشین خود کرد و بردیا را نیز به فرمان‌داری بلخ، خوارزم، پارت و کرمان گماشت. پس از شماری سفارش، آرزو و نیایش، سه روز پس از زخمی شدن، درگذشت (کتسیاس، خلاصه‌ی فوتیوس، کتاب‌های 8-6).

 

آن‌چه گزنفون می‌گوید

گزارش گزنفون که سرشار از رونوشت‌هایی از گفت‌وگوهای بایگانی شده‌ی برجسته‌ی سیاسی و اخلاقی بزرگان مادی و پارسی است، درون‌مایه‌‎ای میان گزارش هرودوت و گزارش کتسیاس را دارد. گزنفون همانند کتسیاس و نوشته‌های بایگانی رسمی پارسِ، نوشته است که کوروش به بستر مرگ افتاد و چند روز، سرگرم سفارش و پند بوده و وصیت‌نامه‌ی خود را نیز در همین بستر گفت. اما وارون آن دو، خبری از جنگ نداده است، گویا در گزارش گزنفون، رخدادهای نبرد با سکاها را زدوده‌اند. روی هم رفته، گزارش گزنفون، دارای جزییات بیشتری از دو گزارش پیشین است، کوروش در لابه‌لای سخنان پایانی خود، پسر بزرگ‌ترش کمبوجیه را به این سفارش می ‌کند که به زور دل‌خوش نسازد و دوستی‌ها را نگه دارد. هم‌چنین اداره‌ی کارهای کشور، بایستی به دست هم‌تباران باشد و نه بیگانگان از سرزمین‌ها و خونی جدا. او میهن خود را «عزیز و گرامی» خوانده و درخواست می‌کند تا پیکرش در تابوت جای داده نشود تا جزیی از خاک را پدید آورد. در پی چند سخن دیگر، سرانجام در آرامش و در بستر در می‌گذرد (کوروش‌نامه، کتاب هشتم، فصل هفتم(.

 

آن‌چه رخ داده است

پیرو سه گزارش بالا و نیز آرامگاه مستند کوروش دوم، مرگ کوروش بایستی برپایه‌ی داده‌های بیشینه‌‌ی سندهای یادشده و هم‌خوان با گواه‌های میدانی ارزیابی شود. دو سند (نوشته‌های هرودوت و کتسیاس) از سه سند که یکی از آن‌ها (گزارش کتسیاس) از روی نوشته‌های رسمی امپراتوری بوده است، از درگیری کوروش در شمال خاوری کشور سخن آورده‌اند، از این‌رو، بودن کوروش در این نبرد و تیر خوردن وی، گزارش نیرومندتری است. از سوی دیگر، دو گزارش نیز (نوشته‌ی کتسیاس و نوشته‌ی گزنفون) سخن از به بستر افتادن کوروش، گفته‌ شدن سخنان پایانی و سفارش‌های او به پیرامونیان به پیش کشیده‌اند. هم‌چنین این دو سند، وارون ادعای گزارش هرودوت، از به دست دشمن افتادن پیکر کوروش هیچ یادی نکرده، بلکه وارون آن، در اردوگاه ایرانیان بودن آن را مطرح کرده‌اند.

این چنین و بر روی هم می‌توان به چنین گزارش مستند تاریخی و هم‌خوان با مدارک باستان‌‌شناختی دست یافت: کوروش با مردمانی در برون از مرزهای امپراتوری‌‌اش در خاور سیردریا درگیر و  بر آن‌ها پیروز شد، اما در این درگیری، زخمی برداشت، سه روز در اردوگاه سپاهش بستری شد، سخنان پایانی‌اش را گفت که ثبت شدند. سرانجام درگذشت.

 

چگونگی آوردن پیکر از خاور سیردریا به پاسارگاد

پیرو آرامگاه کوروش، پیکر بایستی از خاور سیردریا، کیلومترها جابه‌جا شده باشد، اما این کار چگونه می‌توانست روی دهد تا بتوان هم از فساد و بوی پیکر پیش‌گیری کرد و هم در پاسارگاد، آیین و جامه‌پوشی‌های ویژه را انجام داد؟

پاسخ را می‌توان در روشی که نزدیک به 200  سال بعد نزد چینیان گزارش شده، یافت. در این روش باستانی، چینیان پیکر امپراتور «شی‌هوانگ‌دی» را به شیوه‌‌ای جالب جابه‌جا کردند. شی‌هوانگ‌دی در گذر یک سفر و فرسنگ‌ها دورتر از تخت‌گاه درگذشته بود. از این‌رو، چینیان، پیکر امپراتور را در یک گاری پر از ماهی‌های نمک‎‌سوده جای دادند و این گونه توانستند به دوراز مشکل‌های یادشده، پیکراو را تا تخت‌گاه برسانند و در آرامگاهش بگذارند (هال، 1381: 98-97).

از آن‌جا که شناخت و رواج این شیوه‌ی باستانی، امروزه در دست ما است و جایگزین دیگری هم نداریم، گویا برای پیکر کوروش بزرگ نیز باید از چنین روشی بهره گرفته شده باشد. اگر چنین باشد، این روش، نوآوری ایرانیان بوده که سپس‌ها و در روزگار اشکانیان، از همان سرزمین‌های فرارود و خاور سیردریا، به چین برده شده است.

این گونه و با روش یادشده بود که پیکر کوروش با آسیب کمتر به پاسارگاد رسید و در آرامگاهش جای داده شد. آرامگاهی که تا به امروز برجای مانده است و مانند آرامگاه اسکندر، ویران‌گر امپراتوری او، گم و فراموش نشد.

 

یاری‌نامهها:

هرودوت، تاریخ، کتاب یکم، 1383، ترجمه‌ی هادی هدایتی، تهران، موسسه‌ی انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ دوم.

کتسیاس (خلاصه‌ی فوتیوس)، 1380، ترجمه‌ی کامیاب خلیلی، تهران، سازمان فرهنگی سیاحتی کوثر.

گزنفون، کوروش‌نامه، 1384، ترجمه‌ی رضا مشایخی، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ پنجم.

هال، النور ج.، چین باستان، 1381، ترجمه‌ی مهدی حقیقت‌خواه، انتشارات ققنوس.

 

منبع خبر: 
ایران بوم